اگر همه بپذیریم که انسانهایی برابریم، نه همدیگر را داوری میکنیم و نه میکوشیم با اعمال زور و سلطه، یکدیگر را به بند بکشیم. اعمال زور و قدرت نامشروع بر دیگری خدایی کردن است. اینکه بخواهیم کسی را تحت سلطه و اقتدار خود درآوریم، بیانگر نگاهی فرادستانه و از بالا است که با برابری انسانی نمیسازد.
بارها در قرآن آمده است که مأموریت پیامبر(ص) تنها بلاغ و تذکار است و حسابرسی بر عهدهی خدا و شأن اوست: (فإنّما علَیکَ البلاغُ و عَلَینا الحِسابُ/رعد:۴۰).
بارها قرآن تأکید کرده که پیامبر تنها بشیر و نذیر است و نباید خود را وکیل، حفیظ، مُسیطّر و چیره بر دیگران تلقی کند: (وما جَعَلنَاکَ علیهم حَفیظاً و ما أنتَ عَلَیهِم بِوَکیلٍ/انعام:۱۰۷)
گفته شده همگان در امور خیر شتاب بگیرند: (فَاستَبِقُوا الخَیرَات/بقرة:۱۴۸) و در امور خیر یکدیگر را سفارش کرده و یاری دهند: (تَواصَوا بِالحقّ/عصر:۳، تَواصَوا بِالمَرحَمَة/بلد:۱۷، تَعَاوَنُوا عَلی البِرِّ وَ التَّقوی/مائده:۲) و داوری نهایی را به خداوند محوّل کنند: (إلی اللهِ مَرجِعُکُم جمیعاً فینبّئکم بما کنتم فیه تختلفون/مائده:۴۸)
قرآن به پیامبر میگویند اینکه چه کسی شایستهی عذاب و یا پاداش است مربوط به تو و مأموریت تو نیست: (لَیسَ لَکَ مِنَ الأمرِ شَیءٌ أو یَتُوبَ عَلَیهِم أو یُعذِّبَهُم/آلعمران:۱۲۸). موسی در پاسخ به فرعون که پرسیده بود حال نسلهای پیشین چگونه است میگوید پرداختن به آن شأن خداوند است و نه مأموریت من: (قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى* قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسی/طه:۵۱و۵۲)
نه تنها داوری نهایی در خصوص انسانها خاص خداوند است که اِعمال قدرت و الزام نیز شأنی خدایی است و آدمیان حق ندارد همدیگر را به کاری الزام یا اکراه کنند: (أنُلزِمُکُمُوهَا و أنتُم لَها کَارِهُونَ/هود:۲۸؛ أفَأنتَ تُکرِهُ النّاسَ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنینَ/یونس:۹۹)
اگر به این مجموعه آیات به دقت نگریسته شود، معلوم میگردد که داوری کردن و اعمال قدرت و اکراه، شأن انسانی نیست و آنان که دلبستهی توحید هستند نباید برای خود یا دیگری چنین شأنی قایل باشند.
آنکه موحد است نه دیگری را داوری میکند و نه کسی را به کاری الزام یا اکراه میکند و این دو را شأن خدایی میداند. دلبستهی توحید، به دیگران نیز اجازه نمیدهد او را بر کاری الزام یا اکراه کنند. این نگاه به توحید و عبادت خدا است که میتواند با آزادی و آزادگی در آشتی باشد.
احمدخضرویه میگوید:
«تمام بندگی در آزادی است ودر تحقیق بندگی، آزادی تمام شود.»(تذکرةالاولیا)
جنید بغدادی را گفتند: «بنده کیست؟» گفت: «آنکه از بندگی کسان دیگر آزاد بود.»(همان منبع)
شیخ ابوسعید ابوالخیر را درویشی سؤال کرد:
«یا شیخ بندگی چیست؟» شیخ ما گفت: «خَلَقَکَ اللهُ حُرّاً کُن کَمَا خَلَقَکَ. خدایت آزاد آفرید آزاد باش.» گفت: «یا شیخ سؤال من از بندگی است.» شیخ گفت: «ندانی تا از هردو کون آزاد نگردی بنده نشوی»(اسرارالتوحید، محمدبنمنور)
ابوالعباس قصّاب گفته است:
«تا آزاد نباشی، بنده نگردی.»(همان)
عین القضات همدانی هم میگوید:
«تا بنده نشوی، آزادی نیابی.»(تمهیدات)
مولوی بر همین مبنا، دست آوردِ مهم انبیاء را آزادی میداند:
چون به آزادی نبوت هادی است مؤمنان را ز انبیا آزادی است (مثنوی/دفتر ششم)
بیایید در این اساسیترین آموزه دینی تأمل کنیم و یکدیگر را نپرستیم.
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.